گاه نوشته های دکترچه :)

ساخت وبلاگ
دیروز که نه روز قبلش سومین جلسه سمیو بود که بیمارستان محمد کرمانشاهی رفتیم واسه اطفال ..الافیش که خیلی زیاد بود ..ولی یه بیمارستان بود با تم صورتی ..صورتی شاد نه صورتی چرک..واسه اینکه بیماراش جنس این دنیا رو خیلی زودتر از بقیه احساس کرده بودن...شبنمی که 5سالش بود نه میتونست حرف بزنه نه درست راه بره..از 8ماهگی اختلال رشدش شروع شده بود ..آتروفی اندام،استرابیزم ..میکرو سفالی هم به کلکسیون خوش بختیاش اضافه کنین..the endهمه اینا این بود که چیزایی که گفتم دلیل آوردنش به بیمارستان نبود شبنم استفراغ مداوم داشت .. اینا واسه یه اتند یا اینترن حتی شاید مسئله مهمی نباشه ولی واسه من دلیل کافی بود که هیچ وقت به تخصص اطفال حتی فکر هم نکنم .. 27مهر 96 گاه نوشته های دکترچه :)...
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 298 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 21:52

تو خیلى وقت پیش مُرده بودى.قبل از این که زیر آوار سنگ و آجر جان دهى،آوار فقر و درد نفست را گرفته بود،  و با همه ى این ها توى نفس بریده هنوز نفسم بودى،  و من حالا ناسیراب ترینم از عطر نفس هایت،  به جاى تو خون و خاک بو مى کشم و میبینم چقدر عجیب که همه چیز بوىِ ما را گرفته...  اما حالا نیستى تا آخر شب ها تمام زنانگى ام را سرخ و لوند،نذرِ یک دَم از نفس هایت کنم. نیستى تا برایم از آخر برج ها بگویى و لزوم پس انداز براى روز مبادا را حالى ام کنى.نیستى تا حتى با تصورِ روزِ مبادا کنار تو حظ کنم و قلبم از خوشى بایستد. نیستى تا اون روىِ سکه ى دنیا را ببینى که هیچ رویش قرار نبود به ما بیاید،که فقط قرار بود روزِ مبادا را بى تو به من نشان دهد. نیستى تا ببینى زلزله ى درونى هزاربار از بیرونى اش کُشنده تر است. یکبار روى تمام زندگى ام آوار شد و بارهاى بعدى روى سر جنین مان در درونِ من خراب شد.و آخر بدونِ شنیدنِ لالایىِ کوردى جانش را گرفت و مرا تنها ترین بیوه ى شهر کرد. حالا تمامِ شهر بوى خونِ ما سه نفر را گرفته... دنیا_فرخى گاه نوشته های دکترچه :)...
ما را در سایت گاه نوشته های دکترچه :) دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 5doctorchee بازدید : 303 تاريخ : پنجشنبه 28 دی 1396 ساعت: 21:52